من اينجا بس دلم تنگست

بسان رهنوردانی که در افسانه‌ها گويند
گرفته کولبار زادِ ره بر دوش
فشرده چوب‌دست خيزران در مشت
گهی پرگوی و گه خاموش
در آن مه‌گون فضای خلوت افسانگی‌شان راه می‌پويند
ما هم راه خود را می‌کنيم آغاز
سه ره پيداست

(more…)

Continue Readingمن اينجا بس دلم تنگست