ویسکی ۲۴ ساله!
نوشته Mehdi Amiriدر ژانویه 6, 2010
نوشته Mehdi Amiriدر ژانویه 6, 2010
نوشته Mehdi Amiriدر ژانویه 6, 2010 چند روز پیش جای همگی خالی شام دعوت بودیم،تا ساعت هفت و نیم که سر کار بودم تا برگشتم خونه چیزی حدود ۸ شب شده…
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژانویه 3, 2010»
ارسالشده در نوشتههای بابی در دسامبر 11, 2009 چند هفتهای بود که خانومم ول کن نبود، میگفت بچهها بزرگ شدن باید تختاشونو عوض کنیم، من هم که طبق معمول زورم…
نوشته مهدی امیری مدیر سایت در نوامبر 30, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در سپتامبر 24, 2009
نوشته مهدی امیری در سپتامبر 17, 2009 هیچوقت اون روز یادم نمیره، خیلی روز سردی بود، دخترم تب داشت، تبشم بالا بود، یکشنبه بود، باید میبردیمش بیمارستان، نمیدونم چرا بچهها…
نوشته شده توسط مهدی امیری در سپتامبر 12, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در سپتامبر 10, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در سپتامبر 4, 2009