به خانومه میگم, این دخترای من ول کن نیستن, الان چند وقته که گیر دادن که بابی باید حتما یک سگ بیاری که ما وقتی میایم پیشت بتونیم باهاش بازی کنیم و نازش کنیم.
یعنی خداییشم خودم مقصرم, یکبار به اینا گفتم که من وقتی کوچیک بودم تو ایران, تو خونمون سگ داشتیم
اینام دیگه میگن چرا شما داشتین, ما نداشته باشیم؟
میگم بابا, اون سگ نگهبان بود, باغ داشتیم, اونجا میچرخید, مثل اینجا نبود که زندگیا تو آپارتمان های فسقلی باشه و سگ رو بیارن تو اتاق نشیمن و آشپزخونه و رو تختخواب!
خلاصه عاجز کردن منو, هر دفه که میان, ساعت ها بحث داریم سر این جریان.
هرچی بهشون میگم که عزیزان من, دخترای گلم, من که نمیتونم برم یک سگ بیارم صبح تا شب علافش باشم که شما هفته ای یکبار بیاین پیش من ٢ ساعت باهاش بازی کنین, به خرجشون نمیره که نمیره!
خلاصه که این بچه ها عاجز کردن ما رو!
میگه بهترین کار اینه که ببینی کدوم یکی از دوست و آشناهات سگ داره, بعضی وقتا بچه ها رو ببری پیشش که بتونن با سگه بازی کنن!
میگم, دوست و آشنا های من سگشون کجا بود, من چند سالی گربه داشتم, از همین دوست آشنا ها اینقدر بد و بیراه شنیدم که مجبور شدم ردش کنم بره اونوقت اینا سگ میارن خونشون؟!
گفت , اتفاقا خیلی از دوستان من سگ دارن, میتونم با اونا آشنات کنم که بعضی وقتا, بچه ها رو ببری پیششون یا اونا بیان پیش تو که بچه هات بتونن با سگشون بازی کنن اما متاسفانه همه خانوم هستن!
گفتم, چه بهتر, خیلی هم ایده خوبیه, یکی دوبار که این کار رو بکنن, دیگه تبشون میخوابه و شاید دیگه فکر سگ آوردن از کلشون بیرون بیاد.
میگه حالا چه جور سگایی رو دوست دارن, بزرگ, کوچیک؟ بچه ها معمولا این پودل ها رو خیلی دوست دارن.
میگم حالا دیگه سگ باشه , بزرگی کوچیکیش زیاد مهم نیست , همونقدر که صاحبش بر و رویی داشته باشه, خوبه!
میگه به برو روی صاحبش چیکار داری تو؟!
میگم خوب دیگه, بچه ها میخوان ٢ ساعت با سگه بازی کنن, منم باید یک جوری مشغول باشم, من اما اصلا از سگایی خوشم نمیاد که صاحباشون زشت باشن!….