چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه بودم که خانومی، هم سنّ و سال خانوم خود بنده وارد مغازه شد!
بعد از سلام و علیک گرم و گیرا و جای خانوم بچهها خالی نباشه و انشالا بزودی برگردن و دلتنگیها تموم بشه و این حرفا گفت که من امروز خودم اومدم پیشتون که دعوتتون کنم که یک روز یا یک شب، هر جوری که راحت تر هستین و وقتتون اجازه میده تشریف بیارین پیش ما، شامی، ناهاری در خدمتتون باشیم!
گفتم خدمت از ماست خانوم!
هر چی فکر کردم، اصلا قیافه خانومه یادم نمیاومد رومم نمیشد که ازش بپرسم که شما اصلا کی هستی! بی انصاف همشم میگفت شوهرم، یکدفم اسمشو نمیگفت که من بدونم شوهرش کیه!
باور کنین که خیلی کار دارم اما باز کرم چرت و پرت نوشتن افتاده تو جونم, ولکن هم نیست, سعی میکنم که سریع تریبشو بدم تا شاید بتونم به کارامم برسم, خدا از سر تقصیرات اون نگذره که مارو به وبلاگ نویسی کشوند!
حدود یک هفته پیش نشسته بودم طبق معمول تو مغازه و یاد قرض و قولهها افتاده بودم که در باز شد و دوست عزیزی وارد مغازه شد, بعد از سلام و احوالپرسی و small talks!! ( این تیکه رو اومدم که یعنی مام بله) گفت غرض از مزاحمت اینه که اومدم پیشت یک موبایل برای دخترم بگیرم, پرسیدم دخترت مگه چند سالشه؟ (more…)
This website uses cookies so that we can provide you with the best user experience possible. Cookie information is stored in your browser and performs functions such as recognising you when you return to our website and helping our team to understand which sections of the website you find most interesting and useful.
Strictly Necessary Cookies
Strictly Necessary Cookie should be enabled at all times so that we can save your preferences for cookie settings.
If you disable this cookie, we will not be able to save your preferences. This means that every time you visit this website you will need to enable or disable cookies again.