……یارو گفت

نوشته مهدی امیری در فوریه 6, 2010

خیلی‌ اخماش تو هم بود، با صد من عسل هم نمیشد خوردش، گفتم چی‌ شده رفیق ؟ نبینم اینجور اوضات در هم بر هم باشه، خیلی‌ پریشونی!
گفت میخواستی چی‌ بشه؟ پدرم در اومده، نمیدونم من چه گناهی کردم که اینجوری باید کفارشو پس بدم! (more…)

Continue Reading……یارو گفت

ویسکی ۲۴ ساله

نوشته‌ Mehdi Amiriدر ژانویه 6, 2010 چند روز پیش جای همگی‌ خالی‌ شام دعوت بودیم،تا ساعت هفت و نیم که سر کار بودم تا برگشتم خونه  چیزی حدود ۸ شب شده…

Continue Readingویسکی ۲۴ ساله

!میدونستین گل‌ها با هم حرف میزنن؟

نوشته مهدی امیری در آوریل 12, 2009 ١٠-١٥  روزی میشه که خانوم بچه‌های من رفتن مسافرت و این جریان مسلما ناراحتی‌هایی‌ برای من ایجاد کرده، گذشته از دلتنگی‌ شدید برای…

Continue Reading!میدونستین گل‌ها با هم حرف میزنن؟

مادر

نوشته مهدی امیری در ۸ می ۲۰۱۰ چند شبی بود که دخترم خوب نمیخوابید، شبا تو خواب  گریه میکرد، جیغ می‌کشید، با خودش حرف میزد، ناراحت بود، لاغر شده بود،ظاهرا…

Continue Readingمادر