درد دل خانوما

دیروز خیلی  مشغول بودم، یکی گوشیشو آورده بود واسه تعمیر، منم باز کرده بودم جلوم، عجیب هم توش مونده بودم که خانومی وارد شد، از مشتری های قدیمی.
با خودم گفتم همینو کم داشتم الان، که این بیاد و بخواد یک ساعت هم با من حرف بزنه!
تلفنو دستم گرفتم که به حساب ببینه خیلی مشغولم گفتم، از صبح علاف اینم، اعصابمو داغون کرده لامصب! (more…)

Continue Readingدرد دل خانوما