چیز!
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 24, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 24, 2009
نوشته بابی (مهدی امیری) در آوریل 24, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 17, 2009
نوشته مهدی امیری در آوریل 14, 2009 شنبهای خانوم یکی از دوستان ارمنی که خیلی هم سر به سر همدیگه میذاریم زنگ زد که چطوری و جای خانوم بچهها خالی…
نوشته مهدی امیری در آوریل 12, 2009 ١٠-١٥ روزی میشه که خانوم بچههای من رفتن مسافرت و این جریان مسلما ناراحتیهایی برای من ایجاد کرده، گذشته از دلتنگی شدید برای…
نوبسنده مهدی امیری در مارس 7, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 27, 2009 وقتی که بچه بودیم، تو شهرمون که یک شهر مذهبی بود، یکدونه عرق فروشی داشتیم! اونم کجا ۲۰۰-۳۰۰ متر مونده به مدرسه…
ارسالشده در نوشتههای بابی!در ژانویه 28, 2009 واقعا که اگه ما مردای ایرانی زنامونو نداشتیم اصلا مزه زندگی رو درک نمیکردیم، شما فکر کنین، اگه ما این خانومامونو نداشتیم که…
نوشته مهدی امیری در ژانویه 17, 2009 ایرنیهایی که ساکن خارج از کشور هستن،یادشون هست حتما، تا چند سال پیش، هرکی میرفت ایران برمیگشت با خودش کلی چیز میاورد، چونکه…
ارسالشده در نوشتههای بابی!در دسامبر 24, 2008 | امروز صبح سر ریش زدن جلو آینه یاد پدر خدابیامرزمون و کلا یاد روابطه خانوادگی در سالهای نه چندان دور افتاده…