زبان شناسی!
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 26, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 26, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 12, 2009 واقعا که بعضیها چه رویی داران، نشسته بودم تو مغازه، دیدم تلفن زنگ زد، دوستم بود، گفت، نهار هستی؟ گفتم تنها کاری…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 1, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 26, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 24, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 17, 2009
نوبسنده مهدی امیری در مارس 7, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 27, 2009 وقتی که بچه بودیم، تو شهرمون که یک شهر مذهبی بود، یکدونه عرق فروشی داشتیم! اونم کجا ۲۰۰-۳۰۰ متر مونده به مدرسه…
ارسالشده در نوشتههای بابی!در ژانویه 28, 2009 واقعا که اگه ما مردای ایرانی زنامونو نداشتیم اصلا مزه زندگی رو درک نمیکردیم، شما فکر کنین، اگه ما این خانومامونو نداشتیم که…
نوشته مهدی امیری در ژانویه 17, 2009 ایرنیهایی که ساکن خارج از کشور هستن،یادشون هست حتما، تا چند سال پیش، هرکی میرفت ایران برمیگشت با خودش کلی چیز میاورد، چونکه…