پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: از بچگی شعرها و ضربالمثل ها رو جابهجا میگفتم یا در جای نامناسبی استفاده میکردم. یه بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئلهای که من نمیتونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد. بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر میخواهد و مرد کهن.
گفتم: آقا به ما گفتید بز؟!
گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست.
گفتم: اره آقا، حمید عباسی واقعا مرد کهنه.
با عصبانیت گفت: منظورت اینه من گاو نَرم؟
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: حیف که اون تَرکههای قدیم رو ازمون گرفتن، وگرنه حالیت میکردم.
گفتم: خدا خر را شناخت شاخش نداد.
با عصبانیت گفت: به من گفتی خر؟
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت:به من توهین کردی؟ من سی ساله تو این مدرسهام. هیچ کس اندازه من اینجا نبوده.
گفتم: آب زیاد یه جا بمونه میگَنده.
با عصبانیت گفت: من دیگه نمیتونم تحمل کنم. محمد جوادی، پاشو برو بگو آقای ناظم بیاد.
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: بذار آقای ناظم بیاد، میگم اخراجت کنه.
گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.
معلم داشت از عصبانیت خفه میشد که ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم.
آقای ناظم به من گفت: فراهانی صد بار نگفتم آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه؟
یهو معلم گفت: آقای ناظم به من گفتی گربه؟
ناظم گفت: در مثل جای مناقشه نیست برادر. من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم.
معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال میشه.
ناظم گفت: به من گفتی شغال؟
معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست.
ماجرای دادگاه
خلاصه دعوایی شد بیا و ببین. کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید. من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن.
داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم.
گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیلکرده هستید. خودتون میدونید در مثل جای مناقشه نیست.
اصلاً حرف باد هواست. آدم نباید با یه حرف ساده اینقدر ناراحت بشه که.
یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو میگفتم.
اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت: من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن.
بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد.
آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی میکنه؟ سگ زرد برادر شغاله.
یهو آقای مسئول و مرد بغلدستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟
بعد آقای مسئول به مرد بغلدستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد.
اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول . سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول میشم.
آقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبهدانه.
اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟ گزارش کنم به مقامات؟
مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست.
یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سنتون خجالت بکشید.
دو تا حقوقدان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم. شما باید الگوی جوونهای این مملکت باشید.
اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟ شما نمیدونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟
آقای مسئول گفت: احسنت. احسنت به این پسربچهی باهوش.
گفتم: چه فایده؟ هرچی میگم انگار یاسین تو گوش خر میخونم.
خلاصه
الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست حالی میکنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم ما هم رفتیم قاطی باقالیها، مَثَل گفتم.
در مثل هم جای مناقشه نیست.
اما حالیش نمیشه که. یقهم رو گرفته و میگه: به من گفتی باقالی
https://golvani.ir/