نوشته مهدی امیری در 24 آوریل, 2010 بعد از ماهها امروز تو این شهری که ما زندگی میکنیم، آفتاب شده…
نوشته مهدی امیری در ۱۷ مارس ۲۰۱۰ زمانی که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچهها خیلی دوست…
۱۷ سال بود که ایران نرفته بود ،وقتی بلیتشو تو هواپیمایی گرفت خیلی هیجان زده بود، ۴ روز دیگه فرودگاه…
دوستان به نظر من بزرگترین خوبی نوروز و ایام عید اینه که آدم دوستان و آشنایانی رو که ممکنه مدت…
می 19, 2009 نوشته مهدی امیری معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع میکنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش…
نوشته مهدی امیری ۱۸ فوریه ۲۰۱۲ دوستان از شما چه پنهون، حدود یک ماه و نیم پیش، یکروز صبح ساعت…
دوستان دیروز گفتگوی جالبی داشتیم با یکی از هموطنان، البته جالب بودنشم همچین بدون بحث نیست! اما خوب دیگه گفتگویی…
با این برف و بارون کار ما دوستان, خیلی زیاد شده، هر دو نفر آدم که میان تو مغازه یک…
ارسالشده در بهترین نوشتههای بابی در آگوست 3, 2009 زنگ زدم به خانومم، گفتم بریم؟ پرسید کجا؟ گفتم چیکار داری…
نوشته مهدی امیری ( Mehdi Amiri) در ژانویه 11, 2009 دخترم پرسید، بابا مگه مردام حامله میشن؟ گفتم نه بابا…