دوستان سالها پیش که بعد از مدت ها، رفته بودم ایران، وقتی میرفتم چیزی بخرم، همراهان میگفتن که تو فورا پولو در نیار بده، بزار ما اول چونه هامونو بزنیم وقتی گفتیم بده اونوقت دست تو جیبت کن !
من خودم اینجا مغازه دار بودم اما چونکه اینجا از چونه زدن و این داستان ها خبری نبود، مام دیگه از عادت در اومده بودیم تا قیمت رو میگفتن، یا میخریدم یام میگفتم خیلی ممنون و میومدم از مغازه بیرون!
خلاصه یکی دو هفته اول،منو میبردن مثل عقب مونده ها میگفتن تو دهنتو باز نکنی بهتره، مام هیچی نمیگفتیم و دوستان و فامیل واسه من خرید میکردن!
کم کم دیگه منم یاد گرفتم، یک روز یادم میاد، مشهد تو ویترین یک مغازه لباس فروشی یک جفت جوراب خیلی قشنگ دیدم، به برادرم گفتم من برم اینا رو بگیرم و بیام.
داداشم گفت لازم نکرده ، تو بگو کدوما رو میخوای تا من برم بگیرم واست، تو بری خرید، اونم از کاسب مشهدی،جنساشم که قیمت نزده، ، چار لا پنج لا بهت میندازه!
بهم بر خورد، گفتم مگه من عقب افتادم ؟ من خودم مغازه دارم،کاسبم ناسلامتی! اگه من نتونم یک جفت جوراب بخرم که باید برم بمیرم!
گفت داداش ناراحت نشو، اینجا مشهده، کاسب های مشهدی تو ایران معروفن، رحم و انصاف تو کارشون نیست!
گفتم، خونه که نمیخوام بخرم، یک جفت جورابه، گرون بود نمیگیرم!
گفت خود دانی، از ما گفتن بود!
گفتم، حالا بیا من به تو نشون بدم معامله کردن یعنی چی! اگه واست به نصف قیمت نخریدم، هر چی دلت خواست بگو! من صد تا مشهدی رو، رو انگشت کوچیکم میچرخونم, تو منو از کاسب مشهدی میترسونی؟!
مغازش کوچیک بود و پر آدم، همه هم , از این خانومای چادری, ۲-۳ تا مردی هم که بودن، فروشنده های مغازه بودن!!
صاحب مغازه که آدم خیلی بد عنوقی هم بود، سرش با این خانوما مشغول بود!
با ما که که حرف میزد اخم میکرد، به خانوما لبخند میزد نا مرد !
به من گفت بفرما حاجی؟
گفتم، خسته نباشین حاج آقا!
گفت کارتو بگو داداش مشتری دارم!!
با خودم گفتم ، فلان فلان شده رو ببین ها، من دارم بهش حال میدم میگم خسته نباشی، اون ضد حال میزنه! انگار که ما اومدیم اینجا کنسرت بدیم، خوب مام مشتری هستیم! فکر کنم، از ریش و پشممون خوشش نیومد، میخواست زود برگرده پیش چادری هاش! (البته ما نه ریش داشتیم، نه پشم اما به هر حال چادر نداشتیم!)
گفتم، میبخشین وقتتونو میگیرم، این جوراب هایی که تو ویترین دارین، میخواستم ببینم!
گفت، دیدی دیگه برادر، میخوای ببینی که چی بشه ؟! اگه مشتری نیستی بزار به کارمون برسیم، خواهرا منتظرن!
( اگه بی ادب بودم، تو دلم میگفتم، خواهر تو و خواهرا ، اما منو که میشناسین، من اهل اینجور بی نزاکتی ها نیستم! )
گفتم میخوام بخرم ، اما قیمتش رو ننوشتین!
گفت جوراب هم چیزیه که قیمت روش بنویسیم؟
گفتم، به هر حال مجانی که نیست، یک قیمتی داره!
گفت کدومشو میگی؟
گفتم اون جوراب سیاها که سمت راست گذاشتین!
گفت۱۸۰ تومان یک کلام!
برادرم گفت، یک جفت جوراب ۱۸۰ تومان؟!
گفت، عرض کردم که مشتری نیستین، بفرمایین تشریف ببرین بزارین به کارمون برسیم!
گفتم، اگه مشتری نبودیم که وقت شما رو نمیگرفتیم، الان هم شما لطف کنین یک جفت بیارین، مام صد تومان تقدیم میکنیم!
یارو، فشار خونش رفت بالا، میخواست منفجر شه، گفت ۱۸۰ تومان، میخوای بیارم؟
داداشم گفت، حاج آقا ۱۳۰ تا خیرشو ببینین!
گفت خوبه که شما ماشین نمیخواین بخرین، ۱۸۰ تومان جوراب که دیگه لنجه و دبه نداره!
یارو هم که دیده بود ما مشهدی نیستیم ( قابل توجه اونایی که خیال میکنن من مشهدی هستم! دشمنتون مشهدی باشه!) هیچ جور باهامون راه نمیومد بی پدر!
من هم هر جور بود میخواستم تخفیفه رو بگیرم که جلو داداشه کنف نشم!
گفتم دوست عزیز،خرید که بدون تخفیف نمیشه، ۱۵۰ تا میدیم و قال قضیه رو میکنیم!
گفت، ببینید بخاطر یک جفت جوراب ۱۸۰ تایی ، همه رو اینجا معطل کردین، یا بخرین یا برین!
خیلی گوشت تلخ بود، بهش گفتم حاج آقا شما چقدر بد معامله هستین !
آقا این جمله از دهن ما در نیومده بود که دیدم،مردا زدن زیر خنده و خانومام یکی یکی، مثل پنگوئن ها دنبال همدیگه راه افتادن و از مغازه رفتن بیرون!
مرده گفت، پسر جان شما چند سالته، هنوز حرف زدن بهت یاد ندادن؟!
داداشم گفت بابا تو هم با این حرف زدنت، حالا به معامله یارو چیکار داشتی؟! به حاجیه گفت، شما ببخشین، برادر من ۲۰ ساله ایران نیست، بعضی چیزا یادش رفته!
یارو گفت، همه مشتری های مارو پروند این آقا پسر از فرنگ برگشته!
گفتم ببخشین من منظورم این بود که تو کاسبی، بد قلقین، اخلاق ندارین، به معامله شما چیکار داشتم!
گفت هر چی منظورت بود که خانوما رو که مشتری چندین ساله ما بودن، پروندی!
گفتم، من با خانوما چیکار داشتم؟ من داشتم با شما حرف میزدم، منظور بدی هم نداشتم حالا اونا برداشت دیگیی کردن منو سننه !
گفت حالا یه چیزی هم طلبکاره، تورو سننه که بخاطر یک جفت جوراب ما رو از نون خوردن انداختی؟!
گفتم یه چیز به شما میگم، خوب گوش بدین ! من خودم مغازه دار هستم وصبح تا شب با خانوما سر و کار دارم، شما مطمئن باش، اگه هیچکی هم دیگه پاشو تو این مغازه نذاره، با این تبلیغی که من واسه شما کردم، اینا دیگه هیچ جا خرید نمیکنن،مگر پیش شما! شده از نون شبشون میزنن که بیان از شما جنس بخرن!
گفت، بخاطر همین، همشون در رفتن ؟!
گفتم، چه ساده یی شما دیگه!مشهدی و اینقدر ساده!
گفتم میدونی چرا رفتن؟
گفت نه، شما که میدونی بگو.
گفتم اینا همه رفتن که وقتی شما تنها باشی بیان پیشت!
یارو خوشش اومد و برای اولین بار نیشش باز شد و گفت، داداش جورابا مال شماست وردار ببر، هر چی دلت میخواه بده،اصلا هیچی نده مهمون ما باش!
۲۰۰ تا گذاشتم رو میز، گفتم ، شما لطف دارین من فقط دوست داشتم که چونه ای زده باشم، باقیشم لازم نیست پس بدین، بندازین تو اون صندوق!
بزور ۱۰۰ تا شو به من پس داد و گفت همونی که اول گفتی! ، فقط قول بده که تا وقتی اینجایی، کاری به معامله کاسب های مشهدی نداشته باشی!
به داداشم گفتم، یاد گرفتی، ما اینجوری خرید میکنیم!…..
Mehdi Parsnews Amiri مهدی امیری
View Comments
دوستان من راستش نمیدونم که آیا این اصطلاح رو در شهر های دیگه ایران هم به این معنی به کار میبرن یا نه، به هر حال در خراسان که این دو معنی مختلف رو داره!
ادمین جان من به عمرم مشهد نرفتم و اگرم چیزی راجع به کاسبیشون شنیده باشم ترجیح میدم اینجا واسه خودم دشمن تراشی نکنم :-))
شمام شانس اوردین یک مزه نه چندان کوچیک پروندین و یار رو هم از قضا بدجور سر کِیف اومده و جوراب رو نصفه قیمت گذاشت کفه دستتون . راجع به حاجی آقا و خانومها گفتید بخدا یاد داستان "علویه خانوم" صادق هدایت افتادم هه هه
مامان من زمون شاه رفته بوده مشهد من عکساشو دیدم . بعدش یک یارو رو توی عکس به من نشون داد گفت این پیرمرده گوشه عکس، اونجا باغبون بوده . بعد چندتا دخترجوون که مسافربودن هی سر به سرش میذاشتن و از درختاش میوه می چیدن و باغبونه هم با اون لهجه بانمکش نه زیر گذاشته نه رو گفته پدرسوخته ها منو اذیت میکنید؟ جرات دارید صبر کنید الان میام چوب به آستینتون میکنم.
والاه من همین یک جمله رو از خانوم والده مون شنیدم ترجیح دادم پامو مشهد نذارم :-)))
این مشتی های عزیز، به هیچکی رحم نمیکنن! خیلی باید حواست جمع باشه!
راستش اینم باید اعتراف کنم که من هم عمدا بهش گفتم، کاملا هم میدونستم معنیش چیه!میخواستم ببینم یارو چی میگه اما اینکه خانوما بزارن برن رو فکرشو نمیکردم! :lol:
این مشتی های عزیز، به هیچکی رحم نمیکنن! خیلی باید حواست جمع باشه!
راستش اینم باید اعتراف کنم که من هم عمدا بهش گفتم، کاملا هم میدونستم معنیش چیه!میخواستم ببینم یارو چی میگه اما اینکه خانوما بزارن برن رو فکرشو نمیکردم! :lol:
اين مشهدي ها بخصوص كاسب هايشان از اون ناقولاهاي روزگارند
من خيلي به مشهد به دليل نوع كارم در رفت و آمدم
مثلا اگر آدر بپرسي با لهجه ي شيرين مشهدي مي گويند ، مودونوم و نمي گوم
و اگر هم دعوتشان كنيم به نهار ي وشامي مي گويند : موخوروم و در موروم
خلاصه آدمهاي جالي هستند ، اما در مورد معامله بايد بگم تا به حال نشنيده بودم
اما شنيده ام توي حرم اگر چادر پشت و رو سر كني ميان بيخ گوشت و مي گن
اهل معامله هستي ؟
مشهدی ها روایا جون، آدمای بسیار خوب و مهمون دوستی هستن اما اگه آدم یک ذره در تماس باهاشون جانب احتیاط رو رعایت کنه، مسلما پشیمون نخواهد شد! :roll:
مشهدی ها روایا جون، آدمای بسیار خوب و مهمون دوستی هستن اما اگه آدم یک ذره در تماس باهاشون جانب احتیاط رو رعایت کنه، مسلما پشیمون نخواهد شد! :roll:
حيف نون رفته بود خواستگاری بابای دختره گفت مهريه دخترم بايد ۲۰۰ سكه باشه !حيف نون گفت ميبخشيد حاج آقا ميشه بفرمائيد شبی چند حساب ميكنيد ؟!!! :lol:
معامله توی مشهد به معنی آلت تناسلی مذکر است.
البته وقتی که توی بازار باهاش دراین کلمه صحبت کنی به معنای بدش برنمی دارن. ولی وقتی درجمع های دوستانه و غیره صحبت می کنین معنی مشخص رو ازش برداشت می کنند که اون هم بستگی به لحن بکاربردن این کلمه و اینکه درچه جایی بکاربرده میشه داره. اینجوری نیست که این کلمه معامله رو توی مشهد بگین و همه فکر کنن منظورتون فلان چیز است.
ضمنا چیزی به اسم بدمعامله نداریم. مثلا میگن فلانی عجب معامله بزرگی داره. یا میگن دست به معامله های بزرگ نزن خطرناکه و این حرفها. ولی بدمعامله رو منم که مشهدیم الان دفعه اوله شنیدم.
پریسا خانوم م عزیز از توضیحات ادیبانه شما بسیار سپاسگزارم، من کم کم خودم هم داشتم شک میکردم که نکنه حاج آقا اصلا بخاطر چیز دیگری فشار خونش بالا رفته و ما گذاشتیم به حساب معاملش! :roll:
اما هر چیز که بزرگ و کوچیک داشته باشه مسلما بد و خوب هم دارد!
به هر حال من از اینکه شما یک خانوم مشهدی هستین و بخاطر بی نمکی این بنده حقیر در باره دوستان خوب مشهدی ، از من دلگیر نشدین، بسیار ممنونم، من پریسا خانوم عاشق مشهد هستم و این رو در مطلب دیگری هم که درباره بهترین شهر ایران برای زندگی بود، نوشته ام که چنانچه روزی به ایران برگردم، حتما در شهر زیبا و دوست دشتی مشهد ساکن خواهم شد!
بهترین خاطره های من در این شهر است و هر وقت هم که به ایران میروم از ۳ هفته ۱۷-۱۸ روز آن را در مشهد میگذرانم!
عاشق، احمد اباد،وکیل اباد، کوه سنگی، بلوار سجاد،طرقبه،شاندیز...........هستم و تمام فامیل نیز ساکن مشهد هستن، خاطرات فراوانی از کوی دکتر شیخ، مغازه آقای شاکری ، صادق بستنی، خیابان ارگ، کوکا کولا... همیشه مرا همراهی میکنند و با کمال خوشحالی باید به عرضتون برسونم که سایت پارس نیوز بالاترین رنک خود را در بین شهر های ایرانی، در شهر مشهد دارد!
بخاطرعلاقه وافر اینجانب به شهر مشهد اطلاعات زیادی را در نوشته زیر، از سایت های مختلف جمع آوری کرده و در اختیار مشهدی ها و مشهد دوستان قرار داده یم!
نیازمندی های شهر مشهد!