جایزه آخر سال

دخترم میگه: بابا خوشحالم که این جمعه باز واسمون کادو میگیری! میگم باز دیگه چه خبره؟! میگه یادت رفته؟! کارنامه میگیریم. میگم اگه همه نمره هاتون ۱ باشه. میگه آره…

Continue Readingجایزه آخر سال

کارتون های زمان بچگی

دخترم پرسید بابی, تو وقتی هم سن من بودی چه کارتونایی رو از همه بیشتر دوست داشتی؟ گفتم: بچگیای من باباجون برمیگرده به ۴۰-۵۰ سال پیش,  مثل حالا نبود دخترم که…

Continue Readingکارتون های زمان بچگی

مریم جون

اصلا  جمعه خوبی نبود, هر کی هم  از صبح, وارد مغازه شده بود, رفته تو بود تو اعصابم! خداخدا میکردم که هر چه زود تر اون روز لعنتی تموم  شه…

Continue Readingمریم جون

!اسم اصیل ایرانی

دوستان من قبلا هم در باره اسم گذاشتن رو بچه ها  مطالبی نوشتم و میدونین که تا حدی در این مورد  حساسم، وقتی اسمای عجیب و غریب میشنوم ، دیگه جلو دهنمو نمیتونم بگیرم!

امروزم تو مغازه نشسته بودم که آقایی ایرانی تشریف آورد تو مغازه و  پرسید (more…)

Continue Reading!اسم اصیل ایرانی

The pomegranate garden ! باغ انار

نوشته مهدی امیری در ۱۷ مارس ۲۰۱۰ زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی‌ داشتیم که ما بچه‌ها خیلی‌ دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند…

Continue ReadingThe pomegranate garden ! باغ انار

شاهنامه آخرش خوشه!

می 19, 2009 نوشته مهدی امیری

معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع می‌کنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش بخیر یا نگم، خاطرش هم تلخه و هم شیرین!

بله، چندین سال پیش بود، اگه اشتباه نکنم ۱۹۸۹میلادی یعنی‌ ۲۰ سال قبل، با یکی‌ از دوستان مسافرتی داشتیم به کشور ترکیه و یا به قول یکی‌ از دوستان سرزمین (more…)

Continue Readingشاهنامه آخرش خوشه!

عنکبوت زیبای من!

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010 نویسنده: مهدی امیری خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود داشتم جارو میزدم، ایندفعه نه تو خونه بلکه تو مغازه!…

Continue Readingعنکبوت زیبای من!

تئاتری به اسم زندگی‌!

  نوشته مهدی امیری Mehdi Amiri  می 17, 2010 life is a play چند وقت پیش با برادرم که رل یک آدم فهمیده و دانشمند رو بازی میکنه!  صحبتی‌ داشتیم…

Continue Readingتئاتری به اسم زندگی‌!